الإمام ناصر محمد اليماني
09 - جمادی الآخر - 1428 هـ
25 - 06 - 2007 م
۴-تیر-۱۳۸۶ه.ش.
12:36 صبح
ــــــــــــــــــــ
مهدی منتظر راز حروف [مقطعه] قرآن عظیم را روشن میکند...
بسم الله الرحمن الرحيم
از مهدي مُنتظر دوازدهمین امام از أهل بيت مُطهّر وخاتم خُلفاء الله أجمعين إمام ناصر مُحمد يماني به تمام مسلمانان مؤمن به قُرآن العظيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع عباد الله الصالحين في الأولين وفي الآخرين، والصلاة والسلام على جميع الأنبياء والمرسلين من أولهم إلى مسك ختامهم النبي الأمي رسول الله إلى الناس أجمعين محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، والسلام على من اتّبع الهادي إلى الصراط المُستقيم، ثم أما بعد..
ای علمای امت! خداوند در امر برهان امامت، قرآن عظیم را حجت من بر شما قرار داده است واگر نتوانم از قرآن برهان علمی برای دانایان بیاورم؛ قرآن عظیم را حجت شما بر من قرار داده است. استهزاء کنندگان و متکبران، حقیقت بیانات را درک نمیکنند؛ تنها کسانی قادر به درک بیانات هستند که با تمرکز کامل و بصیرت و با عقل و منطق در آنها تدبر کنند تا دریابند آیا یمانی به حق سخن میگوید یا سخنانش بازیچه بوده و از روی ظن و گمان است و ندانسته به خداوند نسبت میدهد، درحالیکه ظن و گمان کسی را از حق بینیاز نمیکند. بیاناتی که عنوان میکنم، با احتهاد شخصی نیست که بعدش بگویم خدا میداند، ممکن است درست باشد یا غلط. با قیاس هم سخن نمیگویم؛ بلکه درهر موردی تأویل را درست از اصل مطلب برایتان می آورم. شما از وجود ۲۵ نبی و رسول در قرآن عظیم آگاهید و امام مهدی منتظر ۲۸ نبی و رسول را میشناسد. ممکن است یکی از شما سخن مرا قطع کرده و سؤال کند: «این سه تا را از کجا برایمان آوردهای؟ ما میدانیم تنها از۲۵پیامبر و رسول یاد شده است» و ما بلافاصله در پاسخ میگوییم در داستان مجهول قرآن عظیم، خداوند از سه رسول یاد مینماید؛ کسانی که خداوند آنها را به رسالت به سوی آبادی فرستاده است که داستانش پیچیده و مبهم است و درطی همان داستان روشن نشده است نام این رسولان و مردمان آن آبادی کدام است، بلکه همان گونه که میدانید خداوند داستان را مجهول گذاشته است. خداوند تعالی میفرماید:
09 - جمادی الآخر - 1428 هـ
25 - 06 - 2007 م
۴-تیر-۱۳۸۶ه.ش.
12:36 صبح
ــــــــــــــــــــ
مهدی منتظر راز حروف [مقطعه] قرآن عظیم را روشن میکند...
بسم الله الرحمن الرحيم
از مهدي مُنتظر دوازدهمین امام از أهل بيت مُطهّر وخاتم خُلفاء الله أجمعين إمام ناصر مُحمد يماني به تمام مسلمانان مؤمن به قُرآن العظيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع عباد الله الصالحين في الأولين وفي الآخرين، والصلاة والسلام على جميع الأنبياء والمرسلين من أولهم إلى مسك ختامهم النبي الأمي رسول الله إلى الناس أجمعين محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، والسلام على من اتّبع الهادي إلى الصراط المُستقيم، ثم أما بعد..
ای علمای امت! خداوند در امر برهان امامت، قرآن عظیم را حجت من بر شما قرار داده است واگر نتوانم از قرآن برهان علمی برای دانایان بیاورم؛ قرآن عظیم را حجت شما بر من قرار داده است. استهزاء کنندگان و متکبران، حقیقت بیانات را درک نمیکنند؛ تنها کسانی قادر به درک بیانات هستند که با تمرکز کامل و بصیرت و با عقل و منطق در آنها تدبر کنند تا دریابند آیا یمانی به حق سخن میگوید یا سخنانش بازیچه بوده و از روی ظن و گمان است و ندانسته به خداوند نسبت میدهد، درحالیکه ظن و گمان کسی را از حق بینیاز نمیکند. بیاناتی که عنوان میکنم، با احتهاد شخصی نیست که بعدش بگویم خدا میداند، ممکن است درست باشد یا غلط. با قیاس هم سخن نمیگویم؛ بلکه درهر موردی تأویل را درست از اصل مطلب برایتان می آورم. شما از وجود ۲۵ نبی و رسول در قرآن عظیم آگاهید و امام مهدی منتظر ۲۸ نبی و رسول را میشناسد. ممکن است یکی از شما سخن مرا قطع کرده و سؤال کند: «این سه تا را از کجا برایمان آوردهای؟ ما میدانیم تنها از۲۵پیامبر و رسول یاد شده است» و ما بلافاصله در پاسخ میگوییم در داستان مجهول قرآن عظیم، خداوند از سه رسول یاد مینماید؛ کسانی که خداوند آنها را به رسالت به سوی آبادی فرستاده است که داستانش پیچیده و مبهم است و درطی همان داستان روشن نشده است نام این رسولان و مردمان آن آبادی کدام است، بلکه همان گونه که میدانید خداوند داستان را مجهول گذاشته است. خداوند تعالی میفرماید:
{ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ } صدق الله العظيم [يس]
و ما پیش از این در یکی از بیانات روشن ساختیم که آنها همان افراد داستان مجهول در سوره کهف هستند؛ ابتدا بیان قبلی را برایتان آورده و سپس دانش وتوضیحات بیشتری در اختیارتان قرار خواهیم داد.
و ما پیش از این در یکی از بیانات روشن ساختیم که آنها همان افراد داستان مجهول در سوره کهف هستند؛ ابتدا بیان قبلی را برایتان آورده و سپس دانش وتوضیحات بیشتری در اختیارتان قرار خواهیم داد.
ـــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته السلام علينا وعلى جميع المُسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورُسله إلى العالمين من أوّلهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلم، ثم أمّا بعد.
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته السلام علينا وعلى جميع المُسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورُسله إلى العالمين من أوّلهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلم، ثم أمّا بعد.
به خدا که من نمیخواهم شما با سادهلوحی و بدون علم و هدایت و بدون کتابی روشن و واضح، به دنبال من بیفتید و از من پیروی کنید. بین من و شما و تمام مردم قرآن عظیم قرار دارد و هر کس را که خداوند با برهان خود یاری نماید، در موضوعاتی که دربارهشان شروع به گفتگو با شما کردیم؛ به حق پیروز خواهد شد...
و اما درباره اصحاب کهف؛ تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست؛ ای جماعت مسلمانان آیا نمیبینید که در این داستان قرآنی، خداوند تعداد اصحاب داستان را مجهول نگه داشته است؛ با وجود این که وقتی در قرآن داستانی بیان میشود بطور مفصل توضیح داده شده و سپس نام رسولی که بر آنها فرستاده شده و نام آبادی نیز به روشنی میآید؟ اما در قرآن داستانی را مییابیم که از آبادی یا قریهای سخن میگوید که مکان آن مجهول است؛ نام آن آبادی و مردمانش نیز بیان نشده است. بلکه این گونه از آنها یاد میشود: اهالی آبادی وقتی که رسولان به سویشان آمدند؛ ابتدا دو رسول به سویشان فرستاده شد که تکذیبشان کردند سپس سومین رسول برای تقویت آنها فرستاده شد و خداوند تعالی میفرماید:
{ وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ } صدق الله العظيم [يس]
در اینجاست که متدبران در قرآن شروع به فکر کردن میکنند... چرا خداوند این داستان را بصورت مبهم بیان مینماید و چرا مردمان آبادی ناشناسند؟ از چه قومی هستند؟ اسامی رسولانی که به سوی آنها فرستاده شده، چیست؟ باید در این داستان رازی غیر عادی از اسرار قرآن عظیم نهفته باشد که هنوز، هم برای علمای دین و هم مسلمانان پیچیده مانده است. از طرفی میدانید داستان اصحاب کهف هم مبهم است و باید بین آن و این داستانی که در آن قرآن از اهالی یک آبادی سخن میگوید که نام مردمش مشخص نمیشود و نام سه رسولی هم که به سویشان فرستاده شدهاند، مشخص نیست، رابطهای وجود داشته باشد. چرا مطلب مبهم است علیرغم این که اینها از قصص قرآنی هستند و داستانهای قرآن کاملا روشن و واضحند برای مثال بهترین داستان [احسن القصص] که قصه یوسف است، از اول تا آخر آن توضیح داده شده است. تمام قصههای قرآنی نیز چنین اند جز داستان این آبادی ورسولانی که به آن فرستاده شدهاند:
{ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ}
{ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ}
حال به مقایسه نوع تهدیدی میپردازیم که اهالی آبادی برای ترساندن رسولان خداوند از آن استفاده کردند. رسولان خداوند تهدید شدند اگر دعوتشان را تمام نکنند و به آیین مردم آبادی باز نگردند سنگسار خواهند شد:
{ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ}
یا باید دعوت خود را رها کرده و به آیین مردم آبادی بازگردند:
{ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ } صدق الله العظيم [يس]
حال سراغ داستان اصحاب کهف میآییم و میبینیم آنها نیز با همین ترتیب مورد تهدید قرار گرفتند:
{ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ}
یا باید دعوت خود را رها کرده و به آیین مردم آبادی بازگردند:
{ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ } صدق الله العظيم [يس]
حال سراغ داستان اصحاب کهف میآییم و میبینیم آنها نیز با همین ترتیب مورد تهدید قرار گرفتند:
{ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾ } صدق الله العظيم [الكهف]
حال به مقایسه تعداد رسولانی که به این آبادی فرستاده شدند میپردازیم و میبینیم خداوند تعدادشان را به صورت واضح و روشن بیان کرده است. خداوند تعالی میفرماید:
حال به مقایسه تعداد رسولانی که به این آبادی فرستاده شدند میپردازیم و میبینیم خداوند تعدادشان را به صورت واضح و روشن بیان کرده است. خداوند تعالی میفرماید:
{ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ } صدق الله العظيم [يس:۱۴]
حال به سراغ تعداد اصحاب کهف میرویم؛ که تعداد آنها نیز برای اهل تدبر و تفکر در قرآن به خوبی روشن و واضح است. تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست. خداوند تعالی می فرماید:
حال به سراغ تعداد اصحاب کهف میرویم؛ که تعداد آنها نیز برای اهل تدبر و تفکر در قرآن به خوبی روشن و واضح است. تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست. خداوند تعالی می فرماید:
{ سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل ربِّي أعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ } صدق الله العظيم [الكهف:۲۲]
اما سخن حق، اولین سخن است؛ همان چیزی که یمانی منتظر و انصارش میگویند؛ او آن را از خدایش آموخته است نه این که در تاریکی تیری انداخته باشند. خداوند تعالی می فرماید:
{سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}
خداوند این سخن را به عنوان تیری در تاریکی توصیف ننموده است؛ بلکه سخنانی که آنها را پنج نفر دانسته و سگشان را ششمین و یا هفت نفر و سگشان هشتمین را به عنوان تیری در تاریکی وصف نموده است و این سخنان از روی علم و با برهان نیست بلکه با گمان و ظن بیان شده و جای حق را نمیگیرند . برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ}
این صحبتهایی است که تا آن زمان گفته شده است و برای همین خداوند میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ}
اما سخن حق، اولین سخن است؛ همان چیزی که یمانی منتظر و انصارش میگویند؛ او آن را از خدایش آموخته است نه این که در تاریکی تیری انداخته باشند. خداوند تعالی می فرماید:
{سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}
خداوند این سخن را به عنوان تیری در تاریکی توصیف ننموده است؛ بلکه سخنانی که آنها را پنج نفر دانسته و سگشان را ششمین و یا هفت نفر و سگشان هشتمین را به عنوان تیری در تاریکی وصف نموده است و این سخنان از روی علم و با برهان نیست بلکه با گمان و ظن بیان شده و جای حق را نمیگیرند . برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ}
این صحبتهایی است که تا آن زمان گفته شده است و برای همین خداوند میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ}
اما سخن حق اولین سخن است که کسی آن را نگفته است و در علم غیب نهان مانده، تا مهدی منتظر و اولیاء او آن را بیان نمایند. برای همین خداوند نمیفرماید:[يقولون ثلاثة رابعهم كلبهم]؛ بلکه میفرماید : { سَيَقُولُونَ}: «خواهند گفت» و حال حق آمده و سخن حق بیان شده است آیا ایمان میآورید؟
اگر در فرموده خداوند تدبر کنید که میفرماید: { مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} [خداوند، شمار آنها را جز تعداد کمی نمیداند] معنی آن را درمییابید که سخن درست این است که کمترین تعداد ذکر شده حق است:
{ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}
و نمیشود تعداد از این کمتر باشد. چون اگر به صحبتهای اصحاب کهف دقت کنید میبینید یکی از آنها دیگران را مورد خطاب قرار میدهد و سخنش خطاب به یک نفر نیست، بلکه دو نفر را مورد خطاب قرار داده و میگوید:
{ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ ،} صدق الله العظيم [الكهف:۱۹]
آیا برایتان روشن شد که من به حق از همه مردم درباره تعداد آنها آگاهترم و به حق دربارهشان فتوا می دهم؟ آیا تصدیق میکنید؟ ولی انسان بیش از هر چیز سر جدل دارد [اشاره به آیه کریم سوره الکهف:كَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴﴾ ]
اینان همان سه رسول قریه مجهول در داستان مجهول دیگرهستند. ممکن است یکی از شما سخن مرا قطع کرده و بگوید :«آنها جوانانی هستند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ذکری از رسول بودنشان به میان نیامده است». در پاسخ او می گوییم: باید کسی این جوانان را به حق دعوت کرده باشد تا از آن پیروی کنند؛ این دعوت کننده همان اولین رسول است و برادران جوانش که بعد از مرگ پدر تحت تکفل او [ذوالکفل] به خوبی پرورش یافته بودند؛ دعوت او را باور کردند. منظور از ذوالکفل داشتن کفالت دو نفر است و اسم او نیست. ماجرای آنها مانند قضیه موسی و هارون است، تنها فرقش این است که هارون از موسی بزرگتر بود و رسالت به سوی موسی فرستاده شد . خداوند برادرش هارون را به عنوان وزیر او برگزید و هردو را به سوی فرعون فرستاد و خداوند تعالی می فرماید:
{ فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ } صدق الله العظيم [طه:۴۷]
اما رسالت به سوی موسی فرستاده شده بود، در مورد این جوانان هم، رسالت به برادر بزرگتر داده شد و دو جوان به او ایمان آوردند؛ پس خداوند بر هدایتشان افزود و همگی را به عنوان انبیاء مردمشان برگزید. آنها «اسباط» هستند نه از قوم یهودند و نه نصاری [مسیحی] بلکه «اسباط» یاسین علیه السلام هستند. آنها سه رسول خداوندند و «الیاسبنیاسین» یکی از آنهاست. امیدوارم خداوند مرا مورد مغفرت قرار دهد چون من در بیان قبلی بر اساس ظن درباره نام رسولی که اصحاب کهف به او ایمان آوردند، سخن گفتم. گفتم آن رسول ادریس است اما نام او ادریس نیست بلکه «الیاسبنیاسین» است و ادریس و الیسع برادران اوهستند و همگی فرزند پدری هستند که نامش یاسین است. این امر را به عنوان حجت بر علیه ناصر یمانی بکار نگیرید که چطور در بیان قبلی گفته است رسالت بر ادریس فرستاده شد و حالا میگوید خیر بر الیاس فرستاده شده است. در جواب میگویم : من برای تأویل نام رسول اصحاب کهف عجله کردم و با ظن سخن گفتم و این که «رسالت به سوی ادریس فرستاده شده است» ، تنها سخنی است که من از روی ظن و بدون یقین بیان نمودهام. باید منتظر وحی تفهیمی از جانب پروردگارم میشدم تا درباره بیان نام رسولی که رسالت به سوی او فرستاده شد، دانش بیشتری به من عطا میشد تا بدانم او ادریس است یا الیاس. خداوند تعالی می فرماید:
{ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿١١٤﴾ } صدق الله العظيم [طه]
این عتاب خطاب به محمد رسولالله -صلى الله عليه وآله وسلم- که قرآن به او نازل شده بود نیست، بلکه خداوند کسی که علم بیان را به او عطا نموده است؛ یعنی ناصر محمد یمانی را مورد عتاب قرار میدهد. من قبل از این که خداوند با برهان قاطع از قرآن این امر را به من بیاموزد، در تأویل آن عجله کردم و بعد از این هرگز از روی ظن و گمان سخن نخواهم گفت. این اشتباه بزرگی نبود. من ادریس را بزرگترین برادر دانستم اما بزرگترین آنها ادریس نبود، بلکه «الیاسبنیاسین»عليهما الصلاة والسلام برادر بزرگ آنهاست. رسالت بر او نازل شد و ادریس نبیّ صدیقی بود که رسالت برادر خود الیاس را باور کرد. خداوند علم من درباره اسامی اصحاب کهف و کسی که رسالت پروردگار را دریافت کرده است بیشتر کرد. این سه نفر سه کتاب جدا نداشتند بلکه هر سه یک کتاب داشتند، کتابی که بر رسول خداوند الیاس نازل شده بود و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}
و نمیشود تعداد از این کمتر باشد. چون اگر به صحبتهای اصحاب کهف دقت کنید میبینید یکی از آنها دیگران را مورد خطاب قرار میدهد و سخنش خطاب به یک نفر نیست، بلکه دو نفر را مورد خطاب قرار داده و میگوید:
{ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ ،} صدق الله العظيم [الكهف:۱۹]
آیا برایتان روشن شد که من به حق از همه مردم درباره تعداد آنها آگاهترم و به حق دربارهشان فتوا می دهم؟ آیا تصدیق میکنید؟ ولی انسان بیش از هر چیز سر جدل دارد [اشاره به آیه کریم سوره الکهف:كَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴﴾ ]
اینان همان سه رسول قریه مجهول در داستان مجهول دیگرهستند. ممکن است یکی از شما سخن مرا قطع کرده و بگوید :«آنها جوانانی هستند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ذکری از رسول بودنشان به میان نیامده است». در پاسخ او می گوییم: باید کسی این جوانان را به حق دعوت کرده باشد تا از آن پیروی کنند؛ این دعوت کننده همان اولین رسول است و برادران جوانش که بعد از مرگ پدر تحت تکفل او [ذوالکفل] به خوبی پرورش یافته بودند؛ دعوت او را باور کردند. منظور از ذوالکفل داشتن کفالت دو نفر است و اسم او نیست. ماجرای آنها مانند قضیه موسی و هارون است، تنها فرقش این است که هارون از موسی بزرگتر بود و رسالت به سوی موسی فرستاده شد . خداوند برادرش هارون را به عنوان وزیر او برگزید و هردو را به سوی فرعون فرستاد و خداوند تعالی می فرماید:
{ فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ } صدق الله العظيم [طه:۴۷]
اما رسالت به سوی موسی فرستاده شده بود، در مورد این جوانان هم، رسالت به برادر بزرگتر داده شد و دو جوان به او ایمان آوردند؛ پس خداوند بر هدایتشان افزود و همگی را به عنوان انبیاء مردمشان برگزید. آنها «اسباط» هستند نه از قوم یهودند و نه نصاری [مسیحی] بلکه «اسباط» یاسین علیه السلام هستند. آنها سه رسول خداوندند و «الیاسبنیاسین» یکی از آنهاست. امیدوارم خداوند مرا مورد مغفرت قرار دهد چون من در بیان قبلی بر اساس ظن درباره نام رسولی که اصحاب کهف به او ایمان آوردند، سخن گفتم. گفتم آن رسول ادریس است اما نام او ادریس نیست بلکه «الیاسبنیاسین» است و ادریس و الیسع برادران اوهستند و همگی فرزند پدری هستند که نامش یاسین است. این امر را به عنوان حجت بر علیه ناصر یمانی بکار نگیرید که چطور در بیان قبلی گفته است رسالت بر ادریس فرستاده شد و حالا میگوید خیر بر الیاس فرستاده شده است. در جواب میگویم : من برای تأویل نام رسول اصحاب کهف عجله کردم و با ظن سخن گفتم و این که «رسالت به سوی ادریس فرستاده شده است» ، تنها سخنی است که من از روی ظن و بدون یقین بیان نمودهام. باید منتظر وحی تفهیمی از جانب پروردگارم میشدم تا درباره بیان نام رسولی که رسالت به سوی او فرستاده شد، دانش بیشتری به من عطا میشد تا بدانم او ادریس است یا الیاس. خداوند تعالی می فرماید:
{ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿١١٤﴾ } صدق الله العظيم [طه]
این عتاب خطاب به محمد رسولالله -صلى الله عليه وآله وسلم- که قرآن به او نازل شده بود نیست، بلکه خداوند کسی که علم بیان را به او عطا نموده است؛ یعنی ناصر محمد یمانی را مورد عتاب قرار میدهد. من قبل از این که خداوند با برهان قاطع از قرآن این امر را به من بیاموزد، در تأویل آن عجله کردم و بعد از این هرگز از روی ظن و گمان سخن نخواهم گفت. این اشتباه بزرگی نبود. من ادریس را بزرگترین برادر دانستم اما بزرگترین آنها ادریس نبود، بلکه «الیاسبنیاسین»عليهما الصلاة والسلام برادر بزرگ آنهاست. رسالت بر او نازل شد و ادریس نبیّ صدیقی بود که رسالت برادر خود الیاس را باور کرد. خداوند علم من درباره اسامی اصحاب کهف و کسی که رسالت پروردگار را دریافت کرده است بیشتر کرد. این سه نفر سه کتاب جدا نداشتند بلکه هر سه یک کتاب داشتند، کتابی که بر رسول خداوند الیاس نازل شده بود و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٢٣﴾ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٢٤﴾ أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ ﴿١٢٥﴾ اللَّـهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿١٢٦﴾ فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ﴿١٢٧﴾ إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿١٢٨﴾ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿١٢٩﴾ سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ﴿١٣٠﴾ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿١٣١﴾ } صدق الله العظيم [الصافات]
بدانید این سه رسول همان «اسباط» یعنی اولاد یاسین هستند؛ خداوند هر سه نفر را به سوی یک آبادی فرستاد، آبادی یا قریه خودشان و به هر سه نفر تنها یک کتاب داد و آن کتاب به رسول خداوند الیاس نازل شده بود و هر سه رسول مردم را به کتاب رسول الله الیاس دعوت میکردند. برای همین خداوند تعالی می فرماید:
بدانید این سه رسول همان «اسباط» یعنی اولاد یاسین هستند؛ خداوند هر سه نفر را به سوی یک آبادی فرستاد، آبادی یا قریه خودشان و به هر سه نفر تنها یک کتاب داد و آن کتاب به رسول خداوند الیاس نازل شده بود و هر سه رسول مردم را به کتاب رسول الله الیاس دعوت میکردند. برای همین خداوند تعالی می فرماید:
{ قُولُوا آمَنَّا بِاللَّـهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٦﴾ } صدق الله العظيم [البقرة]
بدانید آنها اسباط یاسین هستند نه اسباط یعقوب. از فرزندان یعقوب تنها یوسف بود که به رسالت رسید. خداوند می فرماید «اسباط» و کلمه جمع بکار میبرد. نمیفرماید «سبط» تا اشاره به مفرد و یوسف علیه السلام باشد. سپس در آیه دیگری روشن میسازد «اسباط» از یهود و نصاری [مسیحی] نیستند. خداوند تعالی می فرماید:
بدانید آنها اسباط یاسین هستند نه اسباط یعقوب. از فرزندان یعقوب تنها یوسف بود که به رسالت رسید. خداوند می فرماید «اسباط» و کلمه جمع بکار میبرد. نمیفرماید «سبط» تا اشاره به مفرد و یوسف علیه السلام باشد. سپس در آیه دیگری روشن میسازد «اسباط» از یهود و نصاری [مسیحی] نیستند. خداوند تعالی می فرماید:
{ أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ } صدق الله العظيم [البقرة:۱۴۰]
و میدانیم بنی اسراییل فرزندان ۱۲ سبط بودند که به ۱۲ قبیله تقسیم شدند، نبی خداوند یعقوب درمیانشان نبود بلکه قبل از ایشان زندگی میکرد و آنها از نسل او بودند. خود یعقوب از نسل ابراهیم عليه الصلاة والسلام بود و یهودیان و نصاری- از نسل این دوازده سبط هستند. بنابر این یعقوب نه یهودی بود و نه نصرانی. خلیل خداوند ابراهیم عليه الصلاة والسلام نیز نه یهودی بود و نه مسیحی. اسباط سه گانه؛ سه برادری که رسول خدا بودند نیز نه یهودی بودند و نه نصاری[مسیحی] بلکه فرزند یاسین بودند. یاسین پدر این اسباط سه گانه است . یهودیان و نصاری از این سه برادر و ابراهیم خبری نداشتند بلکه از محمد رسولالله -صلى الله عليه وآله وسلم-خبر داشتند. در تورات و انجیلی که نزدشان بود خبر او نوشته شده بود و او را مانند فرزندانشان می شناختند. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
و میدانیم بنی اسراییل فرزندان ۱۲ سبط بودند که به ۱۲ قبیله تقسیم شدند، نبی خداوند یعقوب درمیانشان نبود بلکه قبل از ایشان زندگی میکرد و آنها از نسل او بودند. خود یعقوب از نسل ابراهیم عليه الصلاة والسلام بود و یهودیان و نصاری- از نسل این دوازده سبط هستند. بنابر این یعقوب نه یهودی بود و نه نصرانی. خلیل خداوند ابراهیم عليه الصلاة والسلام نیز نه یهودی بود و نه مسیحی. اسباط سه گانه؛ سه برادری که رسول خدا بودند نیز نه یهودی بودند و نه نصاری[مسیحی] بلکه فرزند یاسین بودند. یاسین پدر این اسباط سه گانه است . یهودیان و نصاری از این سه برادر و ابراهیم خبری نداشتند بلکه از محمد رسولالله -صلى الله عليه وآله وسلم-خبر داشتند. در تورات و انجیلی که نزدشان بود خبر او نوشته شده بود و او را مانند فرزندانشان می شناختند. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِيلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٦٥﴾ هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٦﴾ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَـٰكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٦٧﴾ } صدق الله العظيم [آل عمران]
ای علمای امت! در مورد بیان حروف که در ابتدای ۲۹ سوره قرآن عظیم آمده است هوشیار باشید . گمان نمیکنید که این حروف، که کلمه نیستند و حروف مجزا هستند، حروف رمز اسم اصلی ۲۸ نبی و رسول خداوند و امام «ن» که ۲۹مین آنهاست باشند؟ شرط این نیست که حرف رمز اولین حرف نامی باشد که به آن قسم یاد شده است؛ میتواند اولین حرف یا حروف بعدی یا حرف آخر اسم باشد. در هر صورت حتماً از نام اول گرفته شده است [و از نام پدر گرفته نمیشود] . به حروف اول سوره مریم دقت کنید. این حروف انبیاء آل عمران هستند که به ترتیب یاد شده اند:
ای علمای امت! در مورد بیان حروف که در ابتدای ۲۹ سوره قرآن عظیم آمده است هوشیار باشید . گمان نمیکنید که این حروف، که کلمه نیستند و حروف مجزا هستند، حروف رمز اسم اصلی ۲۸ نبی و رسول خداوند و امام «ن» که ۲۹مین آنهاست باشند؟ شرط این نیست که حرف رمز اولین حرف نامی باشد که به آن قسم یاد شده است؛ میتواند اولین حرف یا حروف بعدی یا حرف آخر اسم باشد. در هر صورت حتماً از نام اول گرفته شده است [و از نام پدر گرفته نمیشود] . به حروف اول سوره مریم دقت کنید. این حروف انبیاء آل عمران هستند که به ترتیب یاد شده اند:
{ كهيعص ﴿١﴾ }:
«ک» رمز اسم نبي الله زكـريا عليه السلام.
«ه» رمز اسم نبي الله هـارون برادر مريم عليه السلام.
«ی» رمز اسم يـحيى عليه الصلاة والسلام.
«ع» رمز اسم عـيسى عليه الصلاة والسلام.
«ه» رمز اسم نبي الله هـارون برادر مريم عليه السلام.
«ی» رمز اسم يـحيى عليه الصلاة والسلام.
«ع» رمز اسم عـيسى عليه الصلاة والسلام.
و «ص» رمزی است که از صفت «الصدیقة» برای مریم علیها السلام گرفته شده است. رمز او از اسمش گرفته نشده است چون او نبی نیست، بلکه «صدیقه»ای است که کلمه خداوند را تصدیق کرده است. تصدیق فرموده خداوند تعالی که:
{ مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ } صدق الله العظيم [المائدة:۷۵]
اما آخرین رمز در قرآن عظیم در سوره قلم «ن» و این «ن» ناصر محمد یمانی است اگر که بدانید...خداوند مرا به عنوان نبی یا رسول جدیدی به سوی شما نفرستاده؛ بلکه من امام تمامی شما و امام انبیاء شما هستم مگر این که کسی نسبت به این که خداوند مرا امام فرزند مریم علیه الصلاة و السلام قرار داده است کافر باشد و بگوید شایسته تو نیست که امام نبیّ و رسول باشی در حالی که تو تنها یک فرد صالحی آن هم اگر فرد صالحی باشی ... در پاسخت فرموده خداوند تعالی را میآورم که برای نبی خود به اولین حرف نام ناصر سوگند میخورد؛ کسی که خداوند امر خود را به دست او بر تمام عالمیان چیره خواهد کرد و این جواب کافی است. خداوند تعالی میفرماید:
اما آخرین رمز در قرآن عظیم در سوره قلم «ن» و این «ن» ناصر محمد یمانی است اگر که بدانید...خداوند مرا به عنوان نبی یا رسول جدیدی به سوی شما نفرستاده؛ بلکه من امام تمامی شما و امام انبیاء شما هستم مگر این که کسی نسبت به این که خداوند مرا امام فرزند مریم علیه الصلاة و السلام قرار داده است کافر باشد و بگوید شایسته تو نیست که امام نبیّ و رسول باشی در حالی که تو تنها یک فرد صالحی آن هم اگر فرد صالحی باشی ... در پاسخت فرموده خداوند تعالی را میآورم که برای نبی خود به اولین حرف نام ناصر سوگند میخورد؛ کسی که خداوند امر خود را به دست او بر تمام عالمیان چیره خواهد کرد و این جواب کافی است. خداوند تعالی میفرماید:
{ ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ﴿١﴾ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ﴿٢﴾ وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ ﴿٣﴾ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿٤﴾ فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ ﴿٥﴾ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ﴿٦﴾ } صدق الله العظيم [القلم]
سلام خداوند بر اندیشمندان و اهل بصیرت؛ آنها که به سخنان گوش داده و از بهترین آن پیروی میکنند. ای جماعت مسلمانان بر شماست بدانید فرق بین تفسیر و تأویل من و تفاسیراکثرمفسران؛ فرق بین حق و باطل است. شما را به خدا به این تفسیر درباره ن و القلم نگاه کنید:
شما را به خدا قسم، آیا عقلتان این تفسیر را پذیرفته و قلبتان به آن اطمینان میکند؟ ای علمای امت آیا شما تا این حد ساده لوح هستید که بدون این که درمورد روایات با عقل و نور بصیرت فکر کنید تا حق یا باطل بودن آنها را دریابید؛ آنها را میپذیرید؟ مگر کسانی که خدا به آنها رحم کند...اگر از خدا بترسید و نخواهید روایاتی را که حق نیستند به او نسبت دهید؛ خداوند فرقان یعنی توانایی جدا کردن حق و باطل را به شما عطا خواهد کرد و فرقان نور و بینش بسیار دقیقی است که خداوند در قلب فرد میگذارد تا حق و باطل را بشناسد. پس به نامهایی که برای ماهی و گاو گذاشته شده دقت کنید «لیواقن» و «یهموث»؛ اینها اسامی شیطانی هستند؛ آیا این تأویل از نظر شما درستتر از تأویل مهدی منتظر است؟ و به زودی خبر را خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست...[ اشاره به آیه کریمه سوره الشعراء :ايَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ (۲۲۷)] که لعنت خداوند بر دروغگویان باد
وسلامٌ على المُرسلين والحمد لله رب العالمين حبيب المُصدقين المؤمنين الأولياء الصالحين..
الإمام ناصر محمد اليماني.
ــــــــــــــــــــ
- 1 -
الإمام ناصر محمد اليماني
10 - 06 - 1428 هـ
25 - 06 - 2007 مـ
12:36 صباحاً
ــــــــــــــــــ
المهدي المُنتظر يُبيّن للمُسلمين سرّ الأحرف في القُرآن العظيم ..
بسم الله الرحمن الرحيم
من المهديّ المُنتظر الإمام الثاني عشر من أهل البيت المُطهّر وخاتم خُلفاء الله أجمعين الإمام ناصر مُحمد اليماني إلى جميع المُسلمين المؤمنين بهذا القُرآن العظيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع عباد الله الصالحين في الأولين وفي الآخرين، والصلاة والسلام على جميع الأنبياء والمُرسلين من أوّلهم إلى مسك ختامهم النبيّ الأُمّي رسول الله إلى الناس أجمعين محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، والسلام على من اتّبع الهادي إلى الصراط المُستقيم، ثم أمّا بعد..
يا معشر عُلماء الأمّة، قد جعل الله القُرآن العظيم حُجّتي عليكم في بُرهان الإمامة أو حُجّتكم عليّ إذا لم أستطِع أن أقدّم لكم من القرآن بُرهان العلم والسُلطان لقوم يعلمون، ولن يدرك حقيقةَ البيان المُستهزئون ولا المُتكبّرون؛ بل الذين يتدبّرون البيان بالعقل والمنطق بتركيزٍ تامٍ بالفكر وبالبصيرة، فسوف يدركون هل ينطق اليماني بالحقّ أم كان من اللاعبين أو من الذين يقولون على الله بالظنّ ما لا يعلمون، والظنّ لا يغني من الحق شيئاً. فلا أكلمكم بالتأويل عن اجتهادٍ مني ثم أقول والله أعلم مُحتملاً الصح والخطأ، ولا بالقياس بل في نفس وقلب الموضوع، وتعلمون في القُرآن العظيم خمسةً وعشرين نبياً ورسولاً، ويعلم المهديّ المُنتظر ثمانية وعشرين نبياً ورسولاً. وقد يودّ أحد منكم أن يُقاطعني قائلاً: "من أين جئت لنا بثلاثة ونحن نعلم بأنّهم ليسوا إلا خمسة وعشرين نبياً ورسولاً؟". فأجيبه على الفور إنّهم رُسل الله الثلاثة في القصة المجهولة في القُرآن العظيم والذين أرسلهم الله إلى إحدى القُرى فجعل الله في قصتهم غموضاً فلم يُبيّن لكم في نفس القصة ما أسماء الرُسل أصحاب القرية ومن هم قومهم؛ بل جعلها الله قصةً مجهولةً كما تعلمون. وقال الله تعالى: {إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾} صدق الله العظيم [يس].
وقد بيَّنا في خطاب سبق هذا بأنّهم هم أنفسهم أصحاب القصة المجهولة في سورة الكهف، وأذكِّرُكُم بهذا الخطاب السابق ومن ثم نزيده تفصيلاً وأكثر علماً.
___________
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع المُسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورُسله إلى العالمين من أولهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، ثمّ أمّا بعد..
وتالله لا أريدكم أن تكونوا ساذجين فتتّبعوني بغير علمٍ ولا هُدًى ولا كتابٍ مُنيرٍ، وبيني وبينكم والناس أجمعين هو القُرآن العظيم، فمن أيّده الله بسُلطانه فهو الغالب بالحقّ في القضايا التي بدأتكم في الحوار فيها، فأمّا أصحاب الكهف فعددهم ثلاثة ورابعهم كلبهم.
ويا معشر المُسلمين ألم تجدوا قصةً في القُرآن جعل الله أصحاب هذه القصة مجهولين برغم أنّ القُرآن إذا تلى القصص يُفصّلها تفصيلاً ومن ثم يذكُر اسم النبي المُرسل إليهم وقريتهم؟ ولكنّنا نجد في القُرآن قصةً لقريةٍ مجهولة الموقع والاسم وقومها الساكنين فيها؛ بل قال أصحاب القرية إذ جاءها المُرسلون والتي أرسل الله إليها اثنين فكذبوهما فعزّزنا بثالث، وقال الله تعالى: {وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم [يس].
وهُنا يبتدئ المُتدبِّر للقُرآن لماذا هذه القصة جعلها الله غامضةً بالنسبة لأصحاب هذه القرية؟ فمن هم قومها؟ وما أسماء المُرسلين الذين أرسلوا إليها؟ فلا بُدّ أن يكون في هذه القصة سرٌ غير عادي من أسرار القُرآن العظيم والتي لا تزال غامضةً على عُلماء الدين والمُسلمين، وأنتم تعلمون بأنّ هُناك قصةً لأصحاب الكهف غامضةٌ فلا بُدّ أن تكون لها علاقة بهذه القصة لأصحاب القرية التي قصّها القُرآن علينا بدون ذكر قومٍ من أصحاب هذه القرية وما أسماء هؤلاء الرُسل الثلاثة الذين أُرسلوا إليها، فلماذا هذا الغموض برغم أنّها قصةٌ والقصص واضحةٌ في القرآن كمثل أحسن القصص قصة يوسف والتي كانت قصةً من البداية إلى النهاية، وكذلك جميع قصص القرآن إلا هذه القرية والتي ابتعث الله إليها اثنين فكذّبوهما فعززنا بثالث.
ومن ثم تقومون بالمُقارنة أولاً في نوع التهديد والوعيد الذي خوّف أصحاب هذه القرية رُسلهم إن لم ينتهوا عن دعوتهم ويعودوا في ملتهم بأنهم سوف يرجمونهم ويمسّكم منّا عذابٌ عظيمٌ أو يعودوا في ملتهم تاركين دعوتهم: {قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم.
ومن ثم تنتقلون إلى قصة أصحاب الكهف تجدون بأنّهم تلقوا نفس هذا التهديد والوعيد: {إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا} [الكهف:20].
ومن بعد ذلك تقومون بمقارنة بين العدد الرقمي للرّسُل إلى هذه القرية والذي جعله الله واضحاً وجليّاً، وقال الله تعالى: {إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ} [يس:14].
ومن ثم تنتقلون إلى العدد الرقمي لأصحاب الكهف والذي جعله الله أيضاً واضحاً وجليّاً لأهل التدبر والفكر بأنهم ثلاثة ورابعهم كلبهم. وقال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} صدق الله العظيم [الكهف:22].
فأمّا القول الحقّ هو القول الأول الذي سيقوله اليماني المُنتظر وأنصاره مما علمه ربّه ولم يكُن رجماً بالغيب.. لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}، ولم يَصِفْ الله هذا القول بأنّه رَجمٌ بالغيب؛ بل الأقوال التي قد قيلت من خمسةٍ إلى سبعةٍ وثامنهم كلبهم فهذه الأقوال رَجمٌ بالغيب من غير علمٍ ولا سُلطانٍ؛ بل بالظنّ والظنّ لا يغني من الحقّ شيئاً، ولذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ}، فهذه أقوال قد قيلت لذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ} بمعنى أنّه قد قيل، إذاً هذه الأقوال قد قيلت فأصبحت فعل ماضٍ يا أصحاب اللُغة العربيّة، أما القول الحقّ هو القول الأول والذي لم يقله أحد ولا يزال في علم الغيب حتى يقوله المهديّ المنتظَر وأولياؤه لذلك لم يقل الله: يقولون ثلاثة رابعهم كلبهم؛ بل قال: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لم يُقَل بعد لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لا يزال في علم الغيب ولم يُقَل بعد، وها هو قد جاء القول الحقّ وقيل، فهل أنتم مؤمنون؟
ولو تدّبرتم قوله تعالى: {مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} بمعنى أنّ القول الحقّ هو أقلّ الأرقام ؛ثلاثة ورابعهم كلبهم، ولا ينبغي أن يكون الرقم أقل من ذلك وذلك لأنّكم إذا نظرتُم في قول المخاطِب من أصحاب الكهف في التّخاطب فيما بينهم تجدونه لا يُخاطب واحداً بل اثنين، لذالك قال: {فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ} [الكهف:19]. فهل تبيّن لكم بأنّي حقّاً أعلم الناس بعددهم والمُفتي في أمرهم؟ فهل أنتم مُصدقون؟ وكان الإنسان أكثر شيء جدلاً!
وهم نفس الثلاثة الرُّسُل إلى القرية المجهولة في القصة المجهولة الأخرى، وقد يُقاطعني أحدكم فيقول: "إنهم فتية آمنوا بربهم ولم يذكر بأنّهم رُسل". ومن ثم نقول له: لا بُدّ للفتية من داعٍ إلى الحقّ حتى اتّبعوه وذلك هو الرسول الأوّل فصدّقه أخواه الفتية اللذَيْن كان قد تكفل برعايتهما ذو الكُفل من بعد موت أبيهم وربّاهم تربيةً حسنةً ولذلك يُكنّى ذا الكُفل وليس ذلك اسمه، ومثلهم ومثل ذي الكفل كمثل موسى وهارون إلا إنّ هارون أكبر من موسى وقد تنزلت الرسالة على موسى وجعل الله معه أخاه هارون وزيراً فأرسلهم إلى فرعون، وقال الله تعالى: {فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ} صدق الله العظيم [طه:47].
وأما الرسالة فتنزّلت على موسى عليه الصلاة والسلام، وكذلك الفتية تنزَّلت الرسالة على أخيهم الأكبر فآمن الفتية بأمره، ومن ثم زادهم الله هُدًى فجعلهم أنبياء مع أخيهم إلى قريتهم، ألا إنّهم هم الأسباط ولم يكونوا هوداً أو نصارى بل أسباط ياسين عليه السلام، ألا إنّهم هم الثلاثة المُرسلون ومنهم إلياس بن ياسين، وأرجو من الله المغفرة بأنّي قُلت في خطاب سابق قولاً بالظنّ في اسم الرسول الذي آمن به أصحاب الكهف فقلت أنّه إدريس وهو لم يكن اسمه إدريس بل اسمه إلياس بن ياسين وإدريس واليسع إخوته وجميعهم على أبٍ يُدعى ياسين، فلا تجعلوا ذلك حُجّةً على ناصر اليماني كيف أنّه يقول في خطابٍ سابقٍ أنّ الرسالة نزلت على إدريس والآن يقول بل نزلت على إلياس فأجيبه فوراً فأقول: إن ذلك كان بسبب استعجالي بتأويل اسم الرسول لأصحاب الكهف فقلتُه بالظنّ وهذا هو القول الوحيد الذي قلته بالظنّ دون أن أعلم علم اليقين بأنّه حقاً إدريس من تلَّقى الرسالة، وكان من المفروض أن أنتظر لوحي التّفهيم من ربّي حتى يزيدني علماً بالبيان ما اسم الرسول الذي تلَّقى الرسالة هل هو إدريس أم إلياس. وقال الله تعالى: {وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿١١٤﴾} صدق الله العظيم [طه]. وذلك لم يكن عتاباً لمحمدٍ رسول الله -صلى الله عليه وآله وسلم- الذي أنزل الله عليه القُرآن بل عتاباً للذي آتاه الله البيان ناصر محمد اليماني فقد استعجلتُ في التأويل في ذلك قبل أن يعلّمني ربي بذلك بالسلطان والبرهان من القرآن، ولن أقول بالظنّ من بعد ذلك أبداً، ولم يكن خطأي كبيراً وإنّما جعلت أكبر الفتية إدريس ولم يكن أكبرهم بل أكبرهم إلياس بن ياسين عليهما الصلاة والسلام، وهو من تلقّى الرسالة، وأما أخوه إدريس فهو صدِّيقٌ نبيٌّ لأنّه صدّق أخاه إلياس بالرسالة، فقد زادني الله علماً في أسماء أصحاب الكهف وأيٍّ الرسول منهم الذي تلَّقى الرسالة من ربه، وذلك لأنّه لا يُمكن أن يأتوا بثلاثة كُتبٍ بل جاءوا بكتابٍ واحدٍ وهو الكتاب الذي نزل على رسول الله إلياس، ولذلك قال الله تعالى: {وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٢٣﴾ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٢٤﴾ أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ ﴿١٢٥﴾ اللَّـهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿١٢٦﴾ فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ﴿١٢٧﴾ إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿١٢٨﴾ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿١٢٩﴾ سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ﴿١٣٠﴾ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿١٣١﴾} صدق الله العظيم [الصافات].
ألا أنهم هم الثلاثة الرسل الأسباط أي أسباط ياسين، وجميعهم أرسلهم الله إلى قريةٍ واحدةٍ وهي قريتهم ولم يؤتِهم الله إلا كتاباً واحداً وهو الكتاب المُنزّل على رسول الله إلياس، والثلاثة الرُسل يدعون إلى ما جاء في كتاب رسول الله إلياس. ولذالك قال الله تعالى: {قُولُوا آمَنَّا بِاللَّـهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٦﴾} صدق الله العظيم [البقرة].
ألا أنّهم هم أسباط ياسين ولم يكونوا أسباط يعقوب ولم يكن من ذرية يعقوب غير رسول الله يوسف، ولكن الله قال الأسباط جمعاً وليس مفرده السبط يوسف عليه الصلاة والسلام، ثم بيّن الله في آية أخرى بأنّ الأسباط لم يكونوا هوداً أو نصارى. وقال تعالى: {أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ} صدق الله العظيم [البقرة:140].
ونعلم بأنّ بني إسرائيل ينقسمون إلى اثني عشر قبيلة من ذرية الأسباط الاثني عشر، ولم يكن نبيّ الله يعقوب منهم؛ بل هو قبلهم وهم من ذُريته، ويعقوب من ذريّة إبراهيم عليه الصلاة والسلام، واليهود والنصارى من ذرية الاثني عشر الأسباط. إذاً يعقوب لم يكن يهودياً ولا نصرانياً، وكذلك خليل الله إبراهيم عليه الصلاة والسلام، وكذلك الأسباط الثلاثة الأخوة الرُسل لم يكونوا من اليهود أو النصارى بل هم من ذرية ياسين أبا الثلاثة الأسباط، ولم يكن لهم علمٌ بهم ولا بإبراهيم، بل كان لهم علمٌ بمحمدٍ رسول الله -صلى الله عليه وآله وسلم- مكتوباً عندهم في التوراة والإنجيل فهم يعرفونه كما يعرفون أبناءهم، ولذلك قال الله تعالى: {يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِيلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٦٥﴾ هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٦﴾ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَـٰكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٦٧﴾} صدق الله العظيم [آل عمران].
ويا معشر عُلماء الأمة، تيقَّظوا لبيان الأحرف التي جاءت في أوائل تسع وعشرين سورة في القُرآن العظيم، فما ظنّكم بأن تكون تلك الأحرف وإنّها ليست كلماتٍ؛ بل أحرفاً على حِدَة؛ رموزاً لأسماء المُقسم بهم وهم ثمانية وعشرون نبيّاً ورسولاً والإمام (ن) هو التاسع والعشرون؟ ولكن الرمز لم يكن شرطاً أن يكون أول حرفٍ من الاسم المُقسَم به بل أيّ حرفٍ من اسمه سواءً الحرف الأول من الاسم المُقسم به أو ما بعد الحرف الأول من حروف الاسم الأخرى، ولكنّها لا تتجاوز عن الاسم الأول.
فانظروا إلى الأحرف التي جاءت في أول سورة مريم فذلكم أنبياء آل عمران بالترتيب الأول فالأول { كهيعص ﴿١﴾ }:
فأمّا الرمز ( ك ) فأنّه يرمز لاسم نبيّ الله زكـريا عليه السلام.
وأمّا الرمز ( ه ) فإنّه يرمز لاسم نبيّ الله هـارون أخو مريم عليه السلام.
وأمّا الرمز ( ي ) فإنّهُ يرمز لاسم يـحيى عليه الصلاة والسلام.
وأما الرمز ( ع ) فإنّه يرمز لاسم عـيسى عليه الصلاة والسلام.
وأما الرمز ( ص ) فذلك رمز مُستنبط من اسم الصفة ( الصدّيقة ) مريم عليها السلام، ولم يؤخذ الرمز من اسمها لأنّها ليست نبيّة بل صِدّيقة صدّقت بكلمات ربّها. تصديقاً لقوله تعالى: {مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ} صدق الله العظيم [المائدة:75].
وأما الرمز الأخير في القُرآن العظيم في سورة القلم ( ن ) إنّهُ ( ن ) نـاصر محمد اليماني لو كنتم تعلمون، ولم يجعلني الله نبيّاً ولا رسولاً بل الإمام الشامل لكم ولأنبيائكم إلا من كفر بأنّ الله جعلني إماماً لابن مريم عليه الصلاة والسلام وقال: "لا ينبغي لك أن تكون إماماً لنبيٍّ ورسولٍ وأنت لست إلا رجلٌ صالح، وهذا إن كنت صالحاً". فسوف أردّ عليه بقوله تعالى الذي أقسم بأول حرف من اسم الناصر لنبيّه والذي سوف يُظهر أمره على العالمين على يده ويكفيه ذلك جواباً. وقال الله تعالى:
{ ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ﴿١﴾ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ﴿٢﴾ وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ ﴿٣﴾ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿٤﴾ فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ ﴿٥﴾ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ﴿٦﴾ } صدق الله العظيم [القلم]. وسلامُ الله على أهل الُلبِّ والبصيرة الذين يستمعون القول فيتّبعون أحسنه.
وعليكم أن تعلموا يا معشر المُسلمين بأنّ الفرق بين تأويلي وكثير من المُفسِّرين كالفرق بين الحقّ والباطل، فبالله عليكم انظروا إلى هذا التفسير والذي فسّر به الحرف ن والقلم:
فبالله عليكم هل هذا تأويل تقبله عقولكم وتطمئن له قلوبكم؟ فهل أصبحتم يا معشر عُلماء الأمّة ساذجين إلى هذا الحدّ إلا من رحم ربي فتأخذون الروايات دونما تفكّرٍ فيها بالعقل ونور البصيرة هل هذا حقّ أم باطل؟ فإن اتّقيتُم الله فلا تريدوا أن تقولوا بالروايات عليه غير الحقّ فلسوف يجعل لكم فُرقاناً وذلك نورٌ وبصرُ حديدٍ في القلب فتعرفون به الحقّ والباطل، ثم انظروا إلى اسم السمكة (ليواقن) واسم الثور (يهموث) وأرى ذلك من أسماء المَردة الشياطين، فهل ترون هذا التأويل أحقّ من تأويل المهديّ المُنتظَر؟ فسوف يعلمون نبأه بعد قليل وأي مُنقلبٍ ينقلبون، وأنّ لعنة الله على الكاذبين.
وسلامٌ على المُرسلين، والحمد لله ربّ العالمين..
حبيب المُصدّقين المؤمنين الأولياء الصالحين؛ الإمام ناصر محمد اليماني.
_____________
الإمام ناصر محمد اليماني.
ــــــــــــــــــــ
اقتباس المشاركة 4415 من موضوع المهدي المُنتظر يُبيّن للمُسلمين سرّ الأحرف في القُرآن العظيم..
- 1 -
الإمام ناصر محمد اليماني
10 - 06 - 1428 هـ
25 - 06 - 2007 مـ
12:36 صباحاً
ــــــــــــــــــ
المهدي المُنتظر يُبيّن للمُسلمين سرّ الأحرف في القُرآن العظيم ..
بسم الله الرحمن الرحيم
من المهديّ المُنتظر الإمام الثاني عشر من أهل البيت المُطهّر وخاتم خُلفاء الله أجمعين الإمام ناصر مُحمد اليماني إلى جميع المُسلمين المؤمنين بهذا القُرآن العظيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع عباد الله الصالحين في الأولين وفي الآخرين، والصلاة والسلام على جميع الأنبياء والمُرسلين من أوّلهم إلى مسك ختامهم النبيّ الأُمّي رسول الله إلى الناس أجمعين محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، والسلام على من اتّبع الهادي إلى الصراط المُستقيم، ثم أمّا بعد..
يا معشر عُلماء الأمّة، قد جعل الله القُرآن العظيم حُجّتي عليكم في بُرهان الإمامة أو حُجّتكم عليّ إذا لم أستطِع أن أقدّم لكم من القرآن بُرهان العلم والسُلطان لقوم يعلمون، ولن يدرك حقيقةَ البيان المُستهزئون ولا المُتكبّرون؛ بل الذين يتدبّرون البيان بالعقل والمنطق بتركيزٍ تامٍ بالفكر وبالبصيرة، فسوف يدركون هل ينطق اليماني بالحقّ أم كان من اللاعبين أو من الذين يقولون على الله بالظنّ ما لا يعلمون، والظنّ لا يغني من الحق شيئاً. فلا أكلمكم بالتأويل عن اجتهادٍ مني ثم أقول والله أعلم مُحتملاً الصح والخطأ، ولا بالقياس بل في نفس وقلب الموضوع، وتعلمون في القُرآن العظيم خمسةً وعشرين نبياً ورسولاً، ويعلم المهديّ المُنتظر ثمانية وعشرين نبياً ورسولاً. وقد يودّ أحد منكم أن يُقاطعني قائلاً: "من أين جئت لنا بثلاثة ونحن نعلم بأنّهم ليسوا إلا خمسة وعشرين نبياً ورسولاً؟". فأجيبه على الفور إنّهم رُسل الله الثلاثة في القصة المجهولة في القُرآن العظيم والذين أرسلهم الله إلى إحدى القُرى فجعل الله في قصتهم غموضاً فلم يُبيّن لكم في نفس القصة ما أسماء الرُسل أصحاب القرية ومن هم قومهم؛ بل جعلها الله قصةً مجهولةً كما تعلمون. وقال الله تعالى: {إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾} صدق الله العظيم [يس].
وقد بيَّنا في خطاب سبق هذا بأنّهم هم أنفسهم أصحاب القصة المجهولة في سورة الكهف، وأذكِّرُكُم بهذا الخطاب السابق ومن ثم نزيده تفصيلاً وأكثر علماً.
___________
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع المُسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورُسله إلى العالمين من أولهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، ثمّ أمّا بعد..
وتالله لا أريدكم أن تكونوا ساذجين فتتّبعوني بغير علمٍ ولا هُدًى ولا كتابٍ مُنيرٍ، وبيني وبينكم والناس أجمعين هو القُرآن العظيم، فمن أيّده الله بسُلطانه فهو الغالب بالحقّ في القضايا التي بدأتكم في الحوار فيها، فأمّا أصحاب الكهف فعددهم ثلاثة ورابعهم كلبهم.
ويا معشر المُسلمين ألم تجدوا قصةً في القُرآن جعل الله أصحاب هذه القصة مجهولين برغم أنّ القُرآن إذا تلى القصص يُفصّلها تفصيلاً ومن ثم يذكُر اسم النبي المُرسل إليهم وقريتهم؟ ولكنّنا نجد في القُرآن قصةً لقريةٍ مجهولة الموقع والاسم وقومها الساكنين فيها؛ بل قال أصحاب القرية إذ جاءها المُرسلون والتي أرسل الله إليها اثنين فكذبوهما فعزّزنا بثالث، وقال الله تعالى: {وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم [يس].
وهُنا يبتدئ المُتدبِّر للقُرآن لماذا هذه القصة جعلها الله غامضةً بالنسبة لأصحاب هذه القرية؟ فمن هم قومها؟ وما أسماء المُرسلين الذين أرسلوا إليها؟ فلا بُدّ أن يكون في هذه القصة سرٌ غير عادي من أسرار القُرآن العظيم والتي لا تزال غامضةً على عُلماء الدين والمُسلمين، وأنتم تعلمون بأنّ هُناك قصةً لأصحاب الكهف غامضةٌ فلا بُدّ أن تكون لها علاقة بهذه القصة لأصحاب القرية التي قصّها القُرآن علينا بدون ذكر قومٍ من أصحاب هذه القرية وما أسماء هؤلاء الرُسل الثلاثة الذين أُرسلوا إليها، فلماذا هذا الغموض برغم أنّها قصةٌ والقصص واضحةٌ في القرآن كمثل أحسن القصص قصة يوسف والتي كانت قصةً من البداية إلى النهاية، وكذلك جميع قصص القرآن إلا هذه القرية والتي ابتعث الله إليها اثنين فكذّبوهما فعززنا بثالث.
ومن ثم تقومون بالمُقارنة أولاً في نوع التهديد والوعيد الذي خوّف أصحاب هذه القرية رُسلهم إن لم ينتهوا عن دعوتهم ويعودوا في ملتهم بأنهم سوف يرجمونهم ويمسّكم منّا عذابٌ عظيمٌ أو يعودوا في ملتهم تاركين دعوتهم: {قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم.
ومن ثم تنتقلون إلى قصة أصحاب الكهف تجدون بأنّهم تلقوا نفس هذا التهديد والوعيد: {إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا} [الكهف:20].
ومن بعد ذلك تقومون بمقارنة بين العدد الرقمي للرّسُل إلى هذه القرية والذي جعله الله واضحاً وجليّاً، وقال الله تعالى: {إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ} [يس:14].
ومن ثم تنتقلون إلى العدد الرقمي لأصحاب الكهف والذي جعله الله أيضاً واضحاً وجليّاً لأهل التدبر والفكر بأنهم ثلاثة ورابعهم كلبهم. وقال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} صدق الله العظيم [الكهف:22].
فأمّا القول الحقّ هو القول الأول الذي سيقوله اليماني المُنتظر وأنصاره مما علمه ربّه ولم يكُن رجماً بالغيب.. لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}، ولم يَصِفْ الله هذا القول بأنّه رَجمٌ بالغيب؛ بل الأقوال التي قد قيلت من خمسةٍ إلى سبعةٍ وثامنهم كلبهم فهذه الأقوال رَجمٌ بالغيب من غير علمٍ ولا سُلطانٍ؛ بل بالظنّ والظنّ لا يغني من الحقّ شيئاً، ولذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ}، فهذه أقوال قد قيلت لذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ} بمعنى أنّه قد قيل، إذاً هذه الأقوال قد قيلت فأصبحت فعل ماضٍ يا أصحاب اللُغة العربيّة، أما القول الحقّ هو القول الأول والذي لم يقله أحد ولا يزال في علم الغيب حتى يقوله المهديّ المنتظَر وأولياؤه لذلك لم يقل الله: يقولون ثلاثة رابعهم كلبهم؛ بل قال: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لم يُقَل بعد لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لا يزال في علم الغيب ولم يُقَل بعد، وها هو قد جاء القول الحقّ وقيل، فهل أنتم مؤمنون؟
ولو تدّبرتم قوله تعالى: {مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} بمعنى أنّ القول الحقّ هو أقلّ الأرقام ؛ثلاثة ورابعهم كلبهم، ولا ينبغي أن يكون الرقم أقل من ذلك وذلك لأنّكم إذا نظرتُم في قول المخاطِب من أصحاب الكهف في التّخاطب فيما بينهم تجدونه لا يُخاطب واحداً بل اثنين، لذالك قال: {فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ} [الكهف:19]. فهل تبيّن لكم بأنّي حقّاً أعلم الناس بعددهم والمُفتي في أمرهم؟ فهل أنتم مُصدقون؟ وكان الإنسان أكثر شيء جدلاً!
وهم نفس الثلاثة الرُّسُل إلى القرية المجهولة في القصة المجهولة الأخرى، وقد يُقاطعني أحدكم فيقول: "إنهم فتية آمنوا بربهم ولم يذكر بأنّهم رُسل". ومن ثم نقول له: لا بُدّ للفتية من داعٍ إلى الحقّ حتى اتّبعوه وذلك هو الرسول الأوّل فصدّقه أخواه الفتية اللذَيْن كان قد تكفل برعايتهما ذو الكُفل من بعد موت أبيهم وربّاهم تربيةً حسنةً ولذلك يُكنّى ذا الكُفل وليس ذلك اسمه، ومثلهم ومثل ذي الكفل كمثل موسى وهارون إلا إنّ هارون أكبر من موسى وقد تنزلت الرسالة على موسى وجعل الله معه أخاه هارون وزيراً فأرسلهم إلى فرعون، وقال الله تعالى: {فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ} صدق الله العظيم [طه:47].
وأما الرسالة فتنزّلت على موسى عليه الصلاة والسلام، وكذلك الفتية تنزَّلت الرسالة على أخيهم الأكبر فآمن الفتية بأمره، ومن ثم زادهم الله هُدًى فجعلهم أنبياء مع أخيهم إلى قريتهم، ألا إنّهم هم الأسباط ولم يكونوا هوداً أو نصارى بل أسباط ياسين عليه السلام، ألا إنّهم هم الثلاثة المُرسلون ومنهم إلياس بن ياسين، وأرجو من الله المغفرة بأنّي قُلت في خطاب سابق قولاً بالظنّ في اسم الرسول الذي آمن به أصحاب الكهف فقلت أنّه إدريس وهو لم يكن اسمه إدريس بل اسمه إلياس بن ياسين وإدريس واليسع إخوته وجميعهم على أبٍ يُدعى ياسين، فلا تجعلوا ذلك حُجّةً على ناصر اليماني كيف أنّه يقول في خطابٍ سابقٍ أنّ الرسالة نزلت على إدريس والآن يقول بل نزلت على إلياس فأجيبه فوراً فأقول: إن ذلك كان بسبب استعجالي بتأويل اسم الرسول لأصحاب الكهف فقلتُه بالظنّ وهذا هو القول الوحيد الذي قلته بالظنّ دون أن أعلم علم اليقين بأنّه حقاً إدريس من تلَّقى الرسالة، وكان من المفروض أن أنتظر لوحي التّفهيم من ربّي حتى يزيدني علماً بالبيان ما اسم الرسول الذي تلَّقى الرسالة هل هو إدريس أم إلياس. وقال الله تعالى: {وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿١١٤﴾} صدق الله العظيم [طه]. وذلك لم يكن عتاباً لمحمدٍ رسول الله -صلى الله عليه وآله وسلم- الذي أنزل الله عليه القُرآن بل عتاباً للذي آتاه الله البيان ناصر محمد اليماني فقد استعجلتُ في التأويل في ذلك قبل أن يعلّمني ربي بذلك بالسلطان والبرهان من القرآن، ولن أقول بالظنّ من بعد ذلك أبداً، ولم يكن خطأي كبيراً وإنّما جعلت أكبر الفتية إدريس ولم يكن أكبرهم بل أكبرهم إلياس بن ياسين عليهما الصلاة والسلام، وهو من تلقّى الرسالة، وأما أخوه إدريس فهو صدِّيقٌ نبيٌّ لأنّه صدّق أخاه إلياس بالرسالة، فقد زادني الله علماً في أسماء أصحاب الكهف وأيٍّ الرسول منهم الذي تلَّقى الرسالة من ربه، وذلك لأنّه لا يُمكن أن يأتوا بثلاثة كُتبٍ بل جاءوا بكتابٍ واحدٍ وهو الكتاب الذي نزل على رسول الله إلياس، ولذلك قال الله تعالى: {وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٢٣﴾ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٢٤﴾ أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ ﴿١٢٥﴾ اللَّـهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿١٢٦﴾ فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ﴿١٢٧﴾ إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿١٢٨﴾ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿١٢٩﴾ سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ﴿١٣٠﴾ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿١٣١﴾} صدق الله العظيم [الصافات].
ألا أنهم هم الثلاثة الرسل الأسباط أي أسباط ياسين، وجميعهم أرسلهم الله إلى قريةٍ واحدةٍ وهي قريتهم ولم يؤتِهم الله إلا كتاباً واحداً وهو الكتاب المُنزّل على رسول الله إلياس، والثلاثة الرُسل يدعون إلى ما جاء في كتاب رسول الله إلياس. ولذالك قال الله تعالى: {قُولُوا آمَنَّا بِاللَّـهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٦﴾} صدق الله العظيم [البقرة].
ألا أنّهم هم أسباط ياسين ولم يكونوا أسباط يعقوب ولم يكن من ذرية يعقوب غير رسول الله يوسف، ولكن الله قال الأسباط جمعاً وليس مفرده السبط يوسف عليه الصلاة والسلام، ثم بيّن الله في آية أخرى بأنّ الأسباط لم يكونوا هوداً أو نصارى. وقال تعالى: {أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ} صدق الله العظيم [البقرة:140].
ونعلم بأنّ بني إسرائيل ينقسمون إلى اثني عشر قبيلة من ذرية الأسباط الاثني عشر، ولم يكن نبيّ الله يعقوب منهم؛ بل هو قبلهم وهم من ذُريته، ويعقوب من ذريّة إبراهيم عليه الصلاة والسلام، واليهود والنصارى من ذرية الاثني عشر الأسباط. إذاً يعقوب لم يكن يهودياً ولا نصرانياً، وكذلك خليل الله إبراهيم عليه الصلاة والسلام، وكذلك الأسباط الثلاثة الأخوة الرُسل لم يكونوا من اليهود أو النصارى بل هم من ذرية ياسين أبا الثلاثة الأسباط، ولم يكن لهم علمٌ بهم ولا بإبراهيم، بل كان لهم علمٌ بمحمدٍ رسول الله -صلى الله عليه وآله وسلم- مكتوباً عندهم في التوراة والإنجيل فهم يعرفونه كما يعرفون أبناءهم، ولذلك قال الله تعالى: {يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِيلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٦٥﴾ هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٦﴾ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَـٰكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٦٧﴾} صدق الله العظيم [آل عمران].
ويا معشر عُلماء الأمة، تيقَّظوا لبيان الأحرف التي جاءت في أوائل تسع وعشرين سورة في القُرآن العظيم، فما ظنّكم بأن تكون تلك الأحرف وإنّها ليست كلماتٍ؛ بل أحرفاً على حِدَة؛ رموزاً لأسماء المُقسم بهم وهم ثمانية وعشرون نبيّاً ورسولاً والإمام (ن) هو التاسع والعشرون؟ ولكن الرمز لم يكن شرطاً أن يكون أول حرفٍ من الاسم المُقسَم به بل أيّ حرفٍ من اسمه سواءً الحرف الأول من الاسم المُقسم به أو ما بعد الحرف الأول من حروف الاسم الأخرى، ولكنّها لا تتجاوز عن الاسم الأول.
فانظروا إلى الأحرف التي جاءت في أول سورة مريم فذلكم أنبياء آل عمران بالترتيب الأول فالأول { كهيعص ﴿١﴾ }:
فأمّا الرمز ( ك ) فأنّه يرمز لاسم نبيّ الله زكـريا عليه السلام.
وأمّا الرمز ( ه ) فإنّه يرمز لاسم نبيّ الله هـارون أخو مريم عليه السلام.
وأمّا الرمز ( ي ) فإنّهُ يرمز لاسم يـحيى عليه الصلاة والسلام.
وأما الرمز ( ع ) فإنّه يرمز لاسم عـيسى عليه الصلاة والسلام.
وأما الرمز ( ص ) فذلك رمز مُستنبط من اسم الصفة ( الصدّيقة ) مريم عليها السلام، ولم يؤخذ الرمز من اسمها لأنّها ليست نبيّة بل صِدّيقة صدّقت بكلمات ربّها. تصديقاً لقوله تعالى: {مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ} صدق الله العظيم [المائدة:75].
وأما الرمز الأخير في القُرآن العظيم في سورة القلم ( ن ) إنّهُ ( ن ) نـاصر محمد اليماني لو كنتم تعلمون، ولم يجعلني الله نبيّاً ولا رسولاً بل الإمام الشامل لكم ولأنبيائكم إلا من كفر بأنّ الله جعلني إماماً لابن مريم عليه الصلاة والسلام وقال: "لا ينبغي لك أن تكون إماماً لنبيٍّ ورسولٍ وأنت لست إلا رجلٌ صالح، وهذا إن كنت صالحاً". فسوف أردّ عليه بقوله تعالى الذي أقسم بأول حرف من اسم الناصر لنبيّه والذي سوف يُظهر أمره على العالمين على يده ويكفيه ذلك جواباً. وقال الله تعالى:
{ ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ﴿١﴾ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ﴿٢﴾ وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ ﴿٣﴾ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿٤﴾ فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ ﴿٥﴾ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ﴿٦﴾ } صدق الله العظيم [القلم]. وسلامُ الله على أهل الُلبِّ والبصيرة الذين يستمعون القول فيتّبعون أحسنه.
وعليكم أن تعلموا يا معشر المُسلمين بأنّ الفرق بين تأويلي وكثير من المُفسِّرين كالفرق بين الحقّ والباطل، فبالله عليكم انظروا إلى هذا التفسير والذي فسّر به الحرف ن والقلم:
فبالله عليكم هل هذا تأويل تقبله عقولكم وتطمئن له قلوبكم؟ فهل أصبحتم يا معشر عُلماء الأمّة ساذجين إلى هذا الحدّ إلا من رحم ربي فتأخذون الروايات دونما تفكّرٍ فيها بالعقل ونور البصيرة هل هذا حقّ أم باطل؟ فإن اتّقيتُم الله فلا تريدوا أن تقولوا بالروايات عليه غير الحقّ فلسوف يجعل لكم فُرقاناً وذلك نورٌ وبصرُ حديدٍ في القلب فتعرفون به الحقّ والباطل، ثم انظروا إلى اسم السمكة (ليواقن) واسم الثور (يهموث) وأرى ذلك من أسماء المَردة الشياطين، فهل ترون هذا التأويل أحقّ من تأويل المهديّ المُنتظَر؟ فسوف يعلمون نبأه بعد قليل وأي مُنقلبٍ ينقلبون، وأنّ لعنة الله على الكاذبين.
وسلامٌ على المُرسلين، والحمد لله ربّ العالمين..
حبيب المُصدّقين المؤمنين الأولياء الصالحين؛ الإمام ناصر محمد اليماني.
_____________