الإمام ناصر محمد اليماني
30 - جمادی الأوّل - 1428 هـ
16 - 06 - 2007 مـ
۲۵-خرداد-۱۳۸۶ه.ش.
01:11 صباحاً
___________
ای جماعت انصار و حقجویان...
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته السلام علينا وعلى جميع المُسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورُسله إلى العالمين من أوّلهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلم، ثم أمّا بعد.
به خدا که من نمیخواهم شما سادهلوحانه و بدون علم و هدایت و بدون کتابی روشن و واضح، به دنبال من بیفتید و از من پیروی کنید. بین من و شما و تمام مردم قرآن عظیم قرار دارد و هر کس را که خداوند با برهان خود یاری نماید؛ در موضوعاتی که دربارهشان شروع به گفتگو با شما کردیم؛ به حق پیروز خواهد شد...
و اما درباره اصحاب کهف، تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست. ای جماعت مسلمانان! آیا نمیبینید که در این داستان قرآنی، خداوند تعداد اصحاب داستان را مجهول نگه داشته است؟ با وجود این که وقتی در قرآن داستانی بیان میشود به طور مفصل توضیح داده شده و سپس نام رسولی که بر آنها فرستاده شده و نام آبادی نیز به روشنی میآید؟ اما در قرآن داستانی را مییابیم که از آبادی یا قریهای سخن میگوید که مکان آن مجهول است؛ نام آن آبادی و مردمانش نیز بیان نشده است. بلکه این گونه از آنها یاد میشود: اهالی آبادی وقتی که رسولان به سویشان آمدند؛ ابتدا دو رسول به سویشان فرستاده شد که تکذیبشان کردند سپس سومین رسول برای تقویت آنها فرستاده شد وخداوند تعالی میفرماید:
{ وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ } صدق الله العظيم [يس]
در اینجاست که متدبران در قرآن شروع به فکر کردن میکنند... چرا خداوند این داستان را به صورت مبهم بیان مینماید و چرا مردمان آبادی ناشناسند؟ از چه قومی هستند؟ اسامی رسولانی که به سوی آنها فرستاده شده، چیست؟ باید در این داستان رازی غیر عادی از اسرار قرآن عظیم نهفته باشد که هنوز، هم برای علمای دین و هم مسلمانان پیچیده مانده است. از طرفی میدانید داستان اصحاب کهف هم مبهم است و باید بین آن و این داستانی که در آن قرآن از اهالی آبادی سخن میگوید که نام مردمش مشخص نمیشود و نام سه رسولی هم که به سویشان فرستاده شدهاند، مشخص نیست، رابطهای وجود داشته باشد. چرا مطلب مبهم است علیرغم این که اینها از قصص قرآنی هستند و داستانهای قرآن کاملا روشن و واضحند برای مثال بهترین داستان [احسن القصص] که قصه یوسف است، از اول تا آخر آن توضیح داده شده است. تمام قصههای قرآنی نیز چنیناند، جز داستان این آبادی ورسولانی که به آن فرستاده شدهاند:
{ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ}
حال به مقایسه نوع تهدیدی میپردازیم که اهالی آبادی برای ترساندن رسولان خداوند از آن استفاده کردند.رسولان خداوند تهدید شدند اگر دعوتشان را تمام نکنند و به آیین مردم آبادی باز نگردند، سنگسار خواهند شد:
{ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ}
یا باید دعوت خود را رها کرده و به آیین مردم آبادی بازگردند:
{ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ } صدق الله العظيم [يس]
حال سراغ داستان اصحاب کهف میآییم و میبینیم آنها نیز به همین ترتیب مورد تهدید قرار گرفتند:
{ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾ } صدق الله العظيم [الكهف]
حال به مقایسه تعداد رسولانی میپردازیم که به این آبادی فرستاده شدند و میبینیم خداوند تعدادشان را به صورت واضح و روشن بیان کرده است. خداوند تعالی می فرماید:
{ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ } صدق الله العظيم [يس:۱۴]
حال به سراغ تعداد اصحاب کهف میرویم؛ که تعداد آنها نیز برای اهل تدبر و تفکر در قرآن به خوبی روشن و واضح است. تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست. خداوند تعالی می فرماید:
{ سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل ربِّي أعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ } صدق الله العظيم [الكهف:۲۲]
اما سخن حق، اولین سخن است؛ همان چیزی که یمانی منتظر و انصارش میگویند. او آن را از خدایش آموخته است نه این که در تاریکی تیری انداخته باشند. خداوند تعالی میفرماید:
{ سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}
خداوند این سخن را به عنوان تیری در تاریکی توصیف ننموده است؛ بلکه سخنانی که آنها را پنج نفر دانسته و سگشان را ششمین و یا هفت نفر و سگشان هشتمین را به عنوان تیری در تاریکی وصف نموده است و این سخنان از روی علم و با برهان نیست بلکه با گمان و ظن بیان شده و جای حق را نمیگیرند. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ}
این صحبت هایی است که تا آن زمان گفته شده است و برای همین خداوند میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ}
یعنی این سخنان قبلاُ گفته شده است؛ ای کسانی که به لغت عربی آشنایی دارید این یعنی فعل ماضی و اما سخن حق اولین سخن است که کسی آن را نگفته است و در علم غیب نهان مانده، تا مهدی منتظر و اولیای او آن را بیان نمایند. برای همین خداوند نمیفرماید:میگویند سه نفر و چهارمی سگشان؛ بلکه می فرماید : { سَيَقُولُونَ}«خواهند گفت»، یعنی این سخن هنوز در علم غیب است و کسی آن را مطرح نکرده است و حال حق آمده و سخن حق بیان شده است آیا ایمان می آورید؟
اگر در فرموده خداوند تدبر کنید که میفرماید:
{ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} [«خداوند» شمار آنها راجز تعداد کمی نمیداند]
معنی آن را درمییابید که سخن درست این است که کمترین تعداد ذکر شده حق است: {ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} و نمیشود تعداد از این کمتر باشد. چون اگر به صحبتهای اصحاب کهف دقت کنید میبینید یکی از آنها دیگران را مورد خطاب قرار میدهد وسخنش خطاب به یک نفر نیست، بلکه دو نفر را مورد خطاب قرار داده و میگوید:
{ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ ،} صدق الله العظيم [الكهف:۱۹]
آیا برایتان روشن شد که به حق من از همه مردم درباره تعداد آنها آگاهترم و به حق دربارهشان فتوا می دهم؟ آیا تصدیق می کنید؟ ولی انسان بیش از هر چیز سر جدل دارد[ اشاره به آیه کریم سوره الکهف:كَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴﴾ ]
أخوكم في الله الناصر لدين محمدٍ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم
الإمام ناصر محمد اليماني.
30 - جمادی الأوّل - 1428 هـ
16 - 06 - 2007 مـ
۲۵-خرداد-۱۳۸۶ه.ش.
01:11 صباحاً
___________
ای جماعت انصار و حقجویان...
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته السلام علينا وعلى جميع المُسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورُسله إلى العالمين من أوّلهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلم، ثم أمّا بعد.
به خدا که من نمیخواهم شما سادهلوحانه و بدون علم و هدایت و بدون کتابی روشن و واضح، به دنبال من بیفتید و از من پیروی کنید. بین من و شما و تمام مردم قرآن عظیم قرار دارد و هر کس را که خداوند با برهان خود یاری نماید؛ در موضوعاتی که دربارهشان شروع به گفتگو با شما کردیم؛ به حق پیروز خواهد شد...
و اما درباره اصحاب کهف، تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست. ای جماعت مسلمانان! آیا نمیبینید که در این داستان قرآنی، خداوند تعداد اصحاب داستان را مجهول نگه داشته است؟ با وجود این که وقتی در قرآن داستانی بیان میشود به طور مفصل توضیح داده شده و سپس نام رسولی که بر آنها فرستاده شده و نام آبادی نیز به روشنی میآید؟ اما در قرآن داستانی را مییابیم که از آبادی یا قریهای سخن میگوید که مکان آن مجهول است؛ نام آن آبادی و مردمانش نیز بیان نشده است. بلکه این گونه از آنها یاد میشود: اهالی آبادی وقتی که رسولان به سویشان آمدند؛ ابتدا دو رسول به سویشان فرستاده شد که تکذیبشان کردند سپس سومین رسول برای تقویت آنها فرستاده شد وخداوند تعالی میفرماید:
{ وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ } صدق الله العظيم [يس]
در اینجاست که متدبران در قرآن شروع به فکر کردن میکنند... چرا خداوند این داستان را به صورت مبهم بیان مینماید و چرا مردمان آبادی ناشناسند؟ از چه قومی هستند؟ اسامی رسولانی که به سوی آنها فرستاده شده، چیست؟ باید در این داستان رازی غیر عادی از اسرار قرآن عظیم نهفته باشد که هنوز، هم برای علمای دین و هم مسلمانان پیچیده مانده است. از طرفی میدانید داستان اصحاب کهف هم مبهم است و باید بین آن و این داستانی که در آن قرآن از اهالی آبادی سخن میگوید که نام مردمش مشخص نمیشود و نام سه رسولی هم که به سویشان فرستاده شدهاند، مشخص نیست، رابطهای وجود داشته باشد. چرا مطلب مبهم است علیرغم این که اینها از قصص قرآنی هستند و داستانهای قرآن کاملا روشن و واضحند برای مثال بهترین داستان [احسن القصص] که قصه یوسف است، از اول تا آخر آن توضیح داده شده است. تمام قصههای قرآنی نیز چنیناند، جز داستان این آبادی ورسولانی که به آن فرستاده شدهاند:
{ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ}
حال به مقایسه نوع تهدیدی میپردازیم که اهالی آبادی برای ترساندن رسولان خداوند از آن استفاده کردند.رسولان خداوند تهدید شدند اگر دعوتشان را تمام نکنند و به آیین مردم آبادی باز نگردند، سنگسار خواهند شد:
{ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ}
یا باید دعوت خود را رها کرده و به آیین مردم آبادی بازگردند:
{ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ } صدق الله العظيم [يس]
حال سراغ داستان اصحاب کهف میآییم و میبینیم آنها نیز به همین ترتیب مورد تهدید قرار گرفتند:
{ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾ } صدق الله العظيم [الكهف]
حال به مقایسه تعداد رسولانی میپردازیم که به این آبادی فرستاده شدند و میبینیم خداوند تعدادشان را به صورت واضح و روشن بیان کرده است. خداوند تعالی می فرماید:
{ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ } صدق الله العظيم [يس:۱۴]
حال به سراغ تعداد اصحاب کهف میرویم؛ که تعداد آنها نیز برای اهل تدبر و تفکر در قرآن به خوبی روشن و واضح است. تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست. خداوند تعالی می فرماید:
{ سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل ربِّي أعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ } صدق الله العظيم [الكهف:۲۲]
اما سخن حق، اولین سخن است؛ همان چیزی که یمانی منتظر و انصارش میگویند. او آن را از خدایش آموخته است نه این که در تاریکی تیری انداخته باشند. خداوند تعالی میفرماید:
{ سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}
خداوند این سخن را به عنوان تیری در تاریکی توصیف ننموده است؛ بلکه سخنانی که آنها را پنج نفر دانسته و سگشان را ششمین و یا هفت نفر و سگشان هشتمین را به عنوان تیری در تاریکی وصف نموده است و این سخنان از روی علم و با برهان نیست بلکه با گمان و ظن بیان شده و جای حق را نمیگیرند. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ}
این صحبت هایی است که تا آن زمان گفته شده است و برای همین خداوند میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ}
یعنی این سخنان قبلاُ گفته شده است؛ ای کسانی که به لغت عربی آشنایی دارید این یعنی فعل ماضی و اما سخن حق اولین سخن است که کسی آن را نگفته است و در علم غیب نهان مانده، تا مهدی منتظر و اولیای او آن را بیان نمایند. برای همین خداوند نمیفرماید:میگویند سه نفر و چهارمی سگشان؛ بلکه می فرماید : { سَيَقُولُونَ}«خواهند گفت»، یعنی این سخن هنوز در علم غیب است و کسی آن را مطرح نکرده است و حال حق آمده و سخن حق بیان شده است آیا ایمان می آورید؟
اگر در فرموده خداوند تدبر کنید که میفرماید:
{ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} [«خداوند» شمار آنها راجز تعداد کمی نمیداند]
معنی آن را درمییابید که سخن درست این است که کمترین تعداد ذکر شده حق است: {ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} و نمیشود تعداد از این کمتر باشد. چون اگر به صحبتهای اصحاب کهف دقت کنید میبینید یکی از آنها دیگران را مورد خطاب قرار میدهد وسخنش خطاب به یک نفر نیست، بلکه دو نفر را مورد خطاب قرار داده و میگوید:
{ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ ،} صدق الله العظيم [الكهف:۱۹]
آیا برایتان روشن شد که به حق من از همه مردم درباره تعداد آنها آگاهترم و به حق دربارهشان فتوا می دهم؟ آیا تصدیق می کنید؟ ولی انسان بیش از هر چیز سر جدل دارد[ اشاره به آیه کریم سوره الکهف:كَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴﴾ ]
أخوكم في الله الناصر لدين محمدٍ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم
الإمام ناصر محمد اليماني.
اقتباس المشاركة 4469 من موضوع ناصر محمد اليمانيّ يُعلِن عن مكان تابوت السكينة فيه آيةٌ مِن أنفسهم للعالمين ..
- 6 -
الإمام المهدي ناصر محمد اليمانيّ
01- جمادي الآخرة - 1428 هـ
16 - 06 - 2007 مـ
01:11 صباحاً
( بحسب التقويم الرسمي لأمّ القرى )
___________
يا معشر الأنصار والباحثين عن الحقيقة ..
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع المسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورسله إلى العالمين من أولهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، ثمّ أمّا بعد..
وتالله لا أريدكم أن تكونوا ساذجين فتتّبعوني بغير علمٍ ولا هُدًى ولا كتابٍ منيرٍ، وبيني وبينكم والناس أجمعين هو القرآن العظيم فمن أيّده الله بسلطانه فهو الغالب بالحقّ في القضايا التي بدأتكم في الحوار فيها، فأمّا أصحاب الكهف فعددهم ثلاثة ورابعهم كلبهم.
ويا معشر المسلمين ألم تجدوا قصةً في القُرآن جعل الله أصحاب هذه القصة مجهولين برغم أنّ القرآن إذا تلى القصص يفصّلها تفصيلًا ومن ثم يذكُر اسم النبيّ المرسل إليهم وقريتهم؟ ولكنّنا نجد في القرآن قصةً لقريةٍ مجهولة الموقع والاسم وقومها الساكنين فيها؛ بل قال أصحاب القرية إذ جاءها المُرسَلون والتي أرسل الله إليها اثنين فكذبوهما فعزّزنا بثالث، وقال الله تعالى: {وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم [يس].
وهنا يبتدئ المُتدبِّر للقرآن: لماذا هذه القصة جعلها الله غامضةً بالنسبة لأصحاب هذه القرية؟ فمن هم قومها؟ وما أسماء المُرسَلين الذين أُرسِلوا إليها؟ فلا بُدّ أن يكون في هذه القصة سرٌّ غير عادي من أسرار القرآن العظيم والتي لا تزال غامضةً على علماء الدين والمسلمين، وأنتم تعلمون بأنّ هناك قصةً لأصحاب الكهف غامضةٌ فلا بُدّ أن تكون لها علاقة بهذه القصة لأصحاب القرية التي قصّها القُرآن علينا بدون ذكِر قومٍ من أصحاب هذه القرية، وما أسماء هؤلاء الرسل الثلاثة الذين أُرسلوا إليها؟ فلماذا هذا الغموض؟! برغم أنّها قصةٌ والقصص واضحةٌ في القرآن كمثل أحسن القَصص (قصة يوسف) والتي كانت قصةً من البداية إلى النهاية، وكذلك جميع قصص القرآن إلّا هذه القرية والتي ابتعث الله إليها اثنين فكذّبوهما فعزّزنا بثالثٍ.
ومن ثم تقومون بالمُقارنة أولًا في نوع التهديد والوعيد الذي خوّف أصحاب هذه القرية رسلهم إن لم ينتهوا عن دعوتهم ويعودوا في ملّتهم بأنهم سوف يرجمونهم ويمسّكم مِنّا عذابٌ عظيمٌ أو يعودوا في ملّتهم تاركين دعوتهم: {قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم.
ومن ثم تنتقلون إلى قصة أصحاب الكهف تجدون بأنّهم تلقَّوا نفس هذا التهديد والوعيد: {إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا} [الكهف:20].
ومن بعد ذلك تقومون بمقارنةٍ بين العدد الرقميّ للرّسل إلى هذه القرية والذي جعله الله واضحاً وجليّاً. وقال الله تعالى: {إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ} [يس:14].
ومن ثم تنتقلون إلى العدد الرقميّ لأصحاب الكهف والذي جعله الله أيضًاً واضِحًاً وجليًّا لأهل التدبّر والفكر بأنهم ثلاثةٌ ورابعهم كلبهم، وقال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ ۖ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ ۚ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} صدق الله العظيم [الكهف:22].
فأمّا القول الحقّ هو القول الأول الذي سيقوله اليمانيّ المُنتظر وأنصاره مِمَّا علَّمه ربّه ولم يكُن رجمًا بالغيب، لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}، ولم يَصِفْ الله هذا القول بأنّه رَجمٌ بالغيب؛ بل الأقوال التي قد قيلت من خمسةٍ إلى سبعةٍ وثامنهم كلبهم فهذه الأقوال رَجمٌ بالغيب من غير علمٍ ولا سلطانٍ؛ بل بالظنّ والظنّ لا يغني من الحقّ شيئًا، ولذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ}، فهذه أقوالٌ قَد قيلت لذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ} بمعنى أنّه قد قيل، إذًا هذه الأقوال قد قيلت فأصبحت فعل ماضٍ يا أصحاب اللغة العربيّة، أما القول الحقّ هو القول الأول والذي لم يقُله أحدٌ ولا يزال في عِلم الغَيب حتى يقوله المهديّ المنتظَر وأولياؤه لذلك لم يقل الله: يقولون ثلاثةٌ رابعهم كلبهم؛ بل قال: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لم يُقَل بعدُ لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لا يزال في عِلم الغيب ولم يُقَل بعدُ، وها هو قد جاء القول الحقّ وقيل، فهل أنتم مؤمنون؟
ولو تدّبرتم قوله تعالى: {مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} بمعنى أنّ القول الحقّ هو أقَلّ الأرقام؛ ثلاثة ورابعهم كلبهم، ولا ينبغي أن يكون الرقم أقَل مِن ذلك وذلك لأنّكم إذا نظرتُم في قول المُخاطِب مِن أصحاب الكهف في التّخاطب فيما بينهم تجدونه لا يُخاطِب واحدًا بل اثنين، لذلك قال: {فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ} [الكهف:19]. فهل تبيّن لكم بأنّي حقًّا أعلَم الناس بعددهم والمفتي في أمرهم؟ فهل أنتم مُصَدِّقون؟ وكان الإنسان أكثر شيءٍ جدلًا!
أخوكم في الله الناصر لدين محمدٍ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم؛ الإمام المهدي ناصر محمد اليماني.
______________
الإمام المهدي ناصر محمد اليمانيّ
01- جمادي الآخرة - 1428 هـ
16 - 06 - 2007 مـ
01:11 صباحاً
( بحسب التقويم الرسمي لأمّ القرى )
___________
يا معشر الأنصار والباحثين عن الحقيقة ..
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع المسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورسله إلى العالمين من أولهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، ثمّ أمّا بعد..
وتالله لا أريدكم أن تكونوا ساذجين فتتّبعوني بغير علمٍ ولا هُدًى ولا كتابٍ منيرٍ، وبيني وبينكم والناس أجمعين هو القرآن العظيم فمن أيّده الله بسلطانه فهو الغالب بالحقّ في القضايا التي بدأتكم في الحوار فيها، فأمّا أصحاب الكهف فعددهم ثلاثة ورابعهم كلبهم.
ويا معشر المسلمين ألم تجدوا قصةً في القُرآن جعل الله أصحاب هذه القصة مجهولين برغم أنّ القرآن إذا تلى القصص يفصّلها تفصيلًا ومن ثم يذكُر اسم النبيّ المرسل إليهم وقريتهم؟ ولكنّنا نجد في القرآن قصةً لقريةٍ مجهولة الموقع والاسم وقومها الساكنين فيها؛ بل قال أصحاب القرية إذ جاءها المُرسَلون والتي أرسل الله إليها اثنين فكذبوهما فعزّزنا بثالث، وقال الله تعالى: {وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم [يس].
وهنا يبتدئ المُتدبِّر للقرآن: لماذا هذه القصة جعلها الله غامضةً بالنسبة لأصحاب هذه القرية؟ فمن هم قومها؟ وما أسماء المُرسَلين الذين أُرسِلوا إليها؟ فلا بُدّ أن يكون في هذه القصة سرٌّ غير عادي من أسرار القرآن العظيم والتي لا تزال غامضةً على علماء الدين والمسلمين، وأنتم تعلمون بأنّ هناك قصةً لأصحاب الكهف غامضةٌ فلا بُدّ أن تكون لها علاقة بهذه القصة لأصحاب القرية التي قصّها القُرآن علينا بدون ذكِر قومٍ من أصحاب هذه القرية، وما أسماء هؤلاء الرسل الثلاثة الذين أُرسلوا إليها؟ فلماذا هذا الغموض؟! برغم أنّها قصةٌ والقصص واضحةٌ في القرآن كمثل أحسن القَصص (قصة يوسف) والتي كانت قصةً من البداية إلى النهاية، وكذلك جميع قصص القرآن إلّا هذه القرية والتي ابتعث الله إليها اثنين فكذّبوهما فعزّزنا بثالثٍ.
ومن ثم تقومون بالمُقارنة أولًا في نوع التهديد والوعيد الذي خوّف أصحاب هذه القرية رسلهم إن لم ينتهوا عن دعوتهم ويعودوا في ملّتهم بأنهم سوف يرجمونهم ويمسّكم مِنّا عذابٌ عظيمٌ أو يعودوا في ملّتهم تاركين دعوتهم: {قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم.
ومن ثم تنتقلون إلى قصة أصحاب الكهف تجدون بأنّهم تلقَّوا نفس هذا التهديد والوعيد: {إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا} [الكهف:20].
ومن بعد ذلك تقومون بمقارنةٍ بين العدد الرقميّ للرّسل إلى هذه القرية والذي جعله الله واضحاً وجليّاً. وقال الله تعالى: {إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ} [يس:14].
ومن ثم تنتقلون إلى العدد الرقميّ لأصحاب الكهف والذي جعله الله أيضًاً واضِحًاً وجليًّا لأهل التدبّر والفكر بأنهم ثلاثةٌ ورابعهم كلبهم، وقال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ ۖ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ ۚ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} صدق الله العظيم [الكهف:22].
فأمّا القول الحقّ هو القول الأول الذي سيقوله اليمانيّ المُنتظر وأنصاره مِمَّا علَّمه ربّه ولم يكُن رجمًا بالغيب، لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}، ولم يَصِفْ الله هذا القول بأنّه رَجمٌ بالغيب؛ بل الأقوال التي قد قيلت من خمسةٍ إلى سبعةٍ وثامنهم كلبهم فهذه الأقوال رَجمٌ بالغيب من غير علمٍ ولا سلطانٍ؛ بل بالظنّ والظنّ لا يغني من الحقّ شيئًا، ولذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ}، فهذه أقوالٌ قَد قيلت لذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ} بمعنى أنّه قد قيل، إذًا هذه الأقوال قد قيلت فأصبحت فعل ماضٍ يا أصحاب اللغة العربيّة، أما القول الحقّ هو القول الأول والذي لم يقُله أحدٌ ولا يزال في عِلم الغَيب حتى يقوله المهديّ المنتظَر وأولياؤه لذلك لم يقل الله: يقولون ثلاثةٌ رابعهم كلبهم؛ بل قال: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لم يُقَل بعدُ لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لا يزال في عِلم الغيب ولم يُقَل بعدُ، وها هو قد جاء القول الحقّ وقيل، فهل أنتم مؤمنون؟
ولو تدّبرتم قوله تعالى: {مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} بمعنى أنّ القول الحقّ هو أقَلّ الأرقام؛ ثلاثة ورابعهم كلبهم، ولا ينبغي أن يكون الرقم أقَل مِن ذلك وذلك لأنّكم إذا نظرتُم في قول المُخاطِب مِن أصحاب الكهف في التّخاطب فيما بينهم تجدونه لا يُخاطِب واحدًا بل اثنين، لذلك قال: {فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ} [الكهف:19]. فهل تبيّن لكم بأنّي حقًّا أعلَم الناس بعددهم والمفتي في أمرهم؟ فهل أنتم مُصَدِّقون؟ وكان الإنسان أكثر شيءٍ جدلًا!
أخوكم في الله الناصر لدين محمدٍ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم؛ الإمام المهدي ناصر محمد اليماني.
______________